۱۳۸۶ فروردین ۲۸, سه‌شنبه

خدا هست ؟






گلي خدا هست ؟

يك روز از روزهاي سال كه البته عدد و رقم آن در لابه‌لاي كاغذهای باطله روي ميز گم كردم.از صبح صدايي از گلي در نيامده بود و از كنار پنجره اتاق تكان نمی‌خورد
مي شد به راحتي فهميد، طبق معمول در حال خلق ماجرايي جديد است

رفتم پشت پنجره، مشغول تماشاي خيابان شلوغ هر روزي بود
به نظر كمي عجيب بود. چه منظره تازه‌اي می‌تونه اين‌طور اينجا نگهش داشته باشه؟
رد نگاهش را که به آسمان خيره بود و چشم از آن بر نمي‌داشت، گرفتم؟
در رویا بود. چشماش سرگردون گوشه‌اي از آسمان مونده بود آويزان. آهي كشيد و گفت
گلي: كيميان! خدا اون بالاها توي آسمون زندگي مي كنه؟
خدا، همه جا هست.اون بالا، اينجا، درتو، درهر نفس ت.و در آسمون و جنگل، حتي در رنگين كمان
گلي : اون‌وقت ایی خدا یعني چي؟

راستش نميشه با كلمه خدا را توضیح داد.
كلمات رو سواد ما مي‌سازه. ما كه خدا رو درست نفهميديم، نمي تونيم با كلمه‌اي مناسب توضيحش بديم! اما تو فكر كن زندگي. چيزي كه به تو زندگي داده. تا وقتي هم كه در تو زندگي مي كنه تو زنده‌اي
گلي : اگه چيكار كني ميره و ما ديگه زندگي نمي كنيم؟
فقط به كارهاي ما نيست گلي. يك روزي اومديم يك روز هم بايد بريم
از اين بخش حرفم زياد خوشش نيامد و دوباره نگاهش رو به پنجره داد
گلي: يعني حتي توي درياها هم، خدا هست؟
همه جا و در همه چيز وجود داره
گلي: توي
اون آقا پليس ِ هم هست ؟
بله توي آقا پليس هم هست
گلي : توي اون آقا دزده هم هست كه با تفنگ ميره دزدي؟
بله توي اون هم هست
گلي : يعني توي اصغر آقا هم كه تا منو مي بينه اين شلكي مي‌شه و هي مي‌گه « بچه جون انقده ندو.يواش برو» بعدش ازش هي مي‌ترسم هم، خدا هست؟
چرا كه نه ؟ البته گو اينكه خدا هرجا كه باشه با خودش عشق، مهربوني و زيبايي
مياره. شايد اصغر آقا قيافه‌اش عصباني باشه، اما تو كه از قلبش خبر نداري؟
گلي : يعني توي اون خانوم گداهه كه الاني اونجا سر كوچه وايستاده گدايي مي‌كنه هم هست؟
با انگشت زن كولي را نشانم داد كه سر چهاراه ظرف اسفند در دست وبچه‌اي هم به پشتش بسته و مشغول گدايي بود
قلبم فشرده شد و به درد آمد , اما مگر مي‌شد منكر وجود خدا در او شد؟ آنجاايستاده، نفس مي‌كشه و زنده است!چطور می‌شد منکر روح خدا در او شد؟
دلم ازديدن خدايي كه فراموش شده و دهانش را دوخته‌اند غمگين شدم. با افسردگي گفتم:بله گلي متاسف؛ ولي اونجا هم هست
گلي : واي مگه مي‌شه خدا گدايي كنه؟
مي بيني كه داره مي‌كنه. ولي خدا گدا نيست.از روح خدا الان در روح گدا هم هست، چي مي‌شه گفت جز تاسف؟
گلي : خب چرا خدا بهش نميگه، من اينجانم و تو نباهاس گدایی كني؟
خدا مي‌گه ،‌اون صداش رو نمي شنوه
گلي : خب نمي‌شه يه جوري يگه كه اون خانومه بشنوه؟
نه گلي ! اگه بشنوه هم به روي خودش نمياره. چون خودش باور نداره خدا باشه. اگه بشنوه فكر مي كنه ديوونه شده
گلي : واي اينكه خيلي ترسناكه يه صدايي تو آدم يهويي حرف بزنه!  خدا كنه با من حرف نزنه كه مي ترسم.اگه يهو بگه‌: یوهه، هه، هه. گلي . من كه از ترس مردم ديگه؟
مگه خدا كارتون والت ديسني كه با تو شوخي داشته باشه؟ نگفتم شيطون كه! گفتم: خدا
دوباره سكوت كرد و نگاهش را به خيابان پس داد . پيكان سفيدي گلگير پژو را داغون كرد و آمدن پايين. طبق معمول، دعوا شروع شد و تا مي شد از هم پذيرايي شاهانه كردند و گلاويز شدن.از هم آويزان بودند و خودخواهانه فرياد ناسزا سر دادند !ا چشم هاي گلي از تعجب گرد شده بود با لكنت گفت
گلي : چرا نميري بهشون بگي كه خداها با هم دعوا نمي كنن؟
گلي جان , يك خدا بيشتر نداريم! خداها كجا بوده؟
گلي : اه! ولي اونا كه چند تا هستن! پس چند تا خداست ديگه
ببين گلي خدا ما را به‌وجود آورد و از روحش در ما دمید، تا بتونیم در زمین جانشین او باشیم. خودش گفته: من سلطنت زمین را به انسان دادم.
گلي : اوه چه بازي جالبي؟ مي‌خواستم بهش بگم برام يه موفال بخره! حالا پس باهاس از کی بخوام؟
هر چیز را فقط باید درون خودت جستجو کنی. انرژی بالاترین سرمایهء کائناته. باید با انرژی بالا بتونی خودت خدایی کنی. و محتاج کسی بیرون از خودت نباشی
تو چيرا به من انرژي نميدي؟ وقتي هر كاري مي‌كنم منو مخسره مي‌كني و ميگي اشتبایی كردي. مي‌خوره توي ذوقم و ديگه دلم نمي خواد برات كار خوبي بکنم . تو اصلا از اين چيزا بلد نيستي؟
جوابي نداشتم . رفتم كمي آب آوردم تا به گلدان پشت پنجره بدم بلكه به اين بهانه از دست گلي خلاص بشم.كتك كاري آقايون بالا گرفته بود و كار به مامورين انتظامي كشید. در همين حال زن كولي از بازار داغ تجمع كمال استفاده را مي برد
گلي : آخه چطور خدا مي‌تونه بزن بزن كنه و حرفاي زشت بزنه. هان؟يعني اينا خداهاي بدي هستن مثل شيطون ؟
شيطون كه خدا نيست گلي؟
گلي : اه مگه خوديت نگفتي خدا توي همه چيزان هست؟ خب شيطونم از اون چيزايه كه خدا توشونه ديگه؟ ولي باهاس اسمش شده باشه خداي زشتي
يك خدا بيشتر نداريم
گلي : فهميدم هموني كه تو گفتي. اينا از اون بدهاشن؟
نه گلي يا خدا نيست.يا خداي بد، نداريم. هر كي بدي كنه تنبيه مي‌شه
گلي : واي يعني اون روزي بود كه اون خانومه مي گفت: چي چي بود اسمش؟ كه می‌گفت اون آقاهه مياد تا پدر همه رو در بياره بعدش بيچارمون كنه و بندازه جهندم‌ها ؟
روز قيامت؟
گلي : همون كه گفتي.
بعد خودش رو چطوري دعوا مي‌كنه ؟
كمي گير كرده بودم و با من و من گفتم :نه گلي ! كسي خدا رو دعوا نمي كنه
نگاهش دوباره به خيابون برگشت و بعد از تماشاي انواع بي حرمتي و وحشي گري دوباره گفت
گلي : خدا دردش نمياد اينا می‌زننش؟
خدا كه جسم نداره با كتك دردش بگيره
گلی:خب اگه همه جا هست، عیب نداره که
اون روزي اون خانومه رو ماچ كرد؟من خودم ديدم از پنجره شون كه :آقا خداهه‌ها كه توگفتي همه خدا هستن. داشت اون خانوم خداهه رو،ماچ مي كرد

نه گلي اشتباهي ديدي
گلي : به خدا راست ميگم! با همي چشاي خودم ديدم به خدا. من كه خودم ديدم بهتر مي دونم يا تو كه ميگي:‌ نديدم ؟
حالا كارت به جايي رسيده كه مي‌شيني و به خونه‌هاي مردم رو دید می‌زنی؟
گلي : نه به خدا! اون روزي بود كه تو رفته بودي دكتر و دير كردي‌ها. من اينجا هي نگاه مي‌كردم تا تو زودتر بيايي‌ها؟ ؟
اون روزي يهو چشمم افتاد به اون پنجره هه كه الاني پرده زرد داره‌ها ؟
شروع كرد با انگشت اشاره خانه مردم را نشان دادن گفتم
بنداز دستت رو آبروم رفت. کار بد کردی حسابی عصبانی شدم

گلي : خيلي خب ميگم چشمم افتاده.ولي نگفتي آخرش عيب داره يا نداره؟
هميشه كه همه بوسه ها عيب نداره؟ من هم تو را مي بوسم ! برادرم هم مي بوسم
گلي : اونو كه مي دون.ولي مثل تو كه نادر و بوس مي كني نبود
خب ديگه بسه نمي خواد توضيح بدي.
بهترين راه فرار درست كردن داستان جديد بود. اين طور كه پيگير شده تا به جواب قانع كننده نرسه ول كن نبود
گفتم : عيب نداره حتما اون خانوم حوا بوده اون آقا هم آدم
گلي: يعني فقط آدم و حوا مي تونن همديگه رو ماچ كنن ؟
هم بله، هم نه. ولي پيغمبر ها كه كار بد نمي كنند
گلي : يعني اون‌ها پيغمبر خداها هستن؟
چه چيزها مي پرسي ! من چه مي دونم؟ اون ها اولين آدم ها بودند.آدم و حوا. پدر و مادر همه ما آدم ها بودند
گلي : اه پس تونم خواهر اصغر آقا مي‌شي؟
همه از نظر روحي به هم وصليم
گلي : يعني تونم خواهر شوهر خوديت بودي؟
نه اين چه حرف احمقانه ايه كه ميزني؟ معلومه كه نبودم ! مگه آدم خواهر شوهرش هم مي تونه باشه ؟
گلي : خوت گفتی همه خواهر و برادريم ! خب وقتي شوورت و حوا درس كرده مادر تونم كه هس، پس همه خواهر و برادر مي‌شيم كه
نه همه مايي كه، الان هستیم. چمي‌دونم چقدر سال پيش اين‌ها یه کاری کردن. نه حالا ديگه گلي ؟ بچه تو چكار به اين چيزها داری ؟
خيابونت رو نگاه كن. فقط يكبار ديگه ببينم داري به خونه مردم نگاه مي‌كني، من مي‌دونم و تو . فقط همين مونده بود از آبروي من اونم تو بريز
گلي : اه من چيكار به آبرون تو دارم ؟ گفتم كه يهويي چشمم افتاد
لطف كن مواظب چشم هات باش كه ديگه اينجوري جايي نيفتن
گلي : اه خوب اگه هيچي و نيگا نکنم پس چيكار كنم ؟
نگفتم هيچي نبين، گفتم مواظب چشمات باش
گلي : اه خب تا نبينم كه نمي‌فمم اونجا يه چيزاني هست كه من نباهس ببينم؟
خب پس باهاس اصلا هيچ جا رو نيگا نكنم.چون ممكنه يه چيزاني باشه كه من نباهس ببينم ؟
ببين اين همه وقت خودت و من رو حروم كردي ولي اين كوليه تو اين مدت چه كاسبي كرد ؟ تو هم به جاي حرف‌هاي بي‌خودي برو يه كاري بكن كه چيز جديد ياد بگيري . يك كتاب بخون
گلي : مگه با اين همه بگير و ببند تو من قراره چي كاره بشم كه اين همه كيتاب بخونم ؟ تا جواب نداري بدي ميگي گلي برو، کتاب بخون گلي . برو، نقاشي بكش؟
آخريش نگفتي كه :خدا توي منم هست ؟
بله هست. خدا در قلب انسان زندگي مي كنه
گلي : اه من كه خودم قلب تونم ! پس من ديگه قلب از كجا بيارم واسه خودم؟ هان؟ هان؟
صرف نداشت جواب بدم و به روي خودم نياوردم چي پرسيد . بعد از پنج دقيقه سكوت رو شكست و گفت
گلي : خوب اگه خدا دلش بخواد عاشق بشه يا حتي پسر همساده رو ماچ كنه ، عيبي داره ؟ خدا دلش خواسته ديگه
تو چرا نمي ذاري من با پسر همساده بازي كنم ؟هان ؟؟ هان ؟؟

تو هنوز بچه اي گلي و بچه خداها كسي رو ماچ نمي كنن !به نظرم تو اصلا طرف اين چيزها نگردي بهتره. همه كه مثل تو خبر ندارن خدا در قلبشون زندگي مي كنه . ممكنه شيطون بياد گولشون بزنه كه يه جور ديگه ماچت كنند كه مي‌شه دردسر
كمي خم شد و توي صورتم نگاه كرد و گفت
گلي : اه پس ماچ جوراي ديگه هم داره كه اسمش درد سره ؟
بله همه چيز همه جور هست. ولي تو نمي دوني كه اون داره به تو چه جوري نگاه مي‌كنه
گلي : حتي تو ستاره‌ها هم خدا هست ؟
خدا خود زندگي و حيات است
گلي : اه يعني توي حياط ما هم خدا هست ؟
نه عزيزم حيات به معني زندگي منظورم بود نه حياط و باغچه

گلي : اه تونم كه اصلن نميذاري من زندگي كنم ! پس چيرا ميگي زندگي يعني خدا؟ 
نكنه تو از فاميلان شيطوني كيميان؟
نه گلي زندگي كه تو اسمش رو گذاشتي زندگي به نظر من فقط دردسره نه بيشتر.تو فقط عشق مي‌خواي و بس. من هم كه باور ندارم پس اين احساسات زود گذر و آني دو سه روزه عشقي متولد بشه .پس شر به پا نكن و آروم زندگيت را بكن
گلي : پس چرا بیخودي ميگي خدا توي همه چيزا هس؟ هان ؟؟ هان ؟؟
بله توي هر چيز كه زنده و آگاه باشه خدا هست
گلي خدا يعني دليل زنده بودن و هر موجودي تا زماني زنده است كه، خدا در وجودش زندگي كنه
گلی: اگه همه چيز خداست پس چرا از بهشت بيرونمون كرد؟
اگه خداها نباهس سيب مي‌خوردن، پس چرا سيب درست كرد؟
بچه تو چكار به اين چيزها داري برو بشين يه گوشه نقاشی كن بذار من هم به كارم برسم. چقدر چيز مي‌پرسي سرم رفت
گلي : اه پس چرا اگه توي قلب ما زندگي مي كنه از بهشت بيرونمون كرد ؟ هان ؟؟
من نمي‌دونم از خودت بپرس تو چي فكر مي كني ؟
گلی : فهميدم چي شده ! چون خانوم حوا ميثل من زياد حرف ميزده، خداهم سرش مثل تو درد گرفت و از بهشت انداختمون بيرون
وگرنه يه سيب كه خدا رو گدا نمي كرد كه به خاطرش همه رو از بهشت انداخت رو زمين؟
اين حكمت خداوندي بوده به من و تو هم مربوط نمي شه گلي جون

گلی : توهم كه هر جا كم مياري زودي ميگي حكمت خدا. مگه الان خودت نگفتي خدا توي همه چيزا هست توي من هم هست پس چرا اينجاش به من مربوط نيست؟
نكنه خوديتم نمي دوني , كلك ؟