۱۳۹۲ مرداد ۱, سه‌شنبه

خوشبخت بشیم



كيميان................. تا بيست بيشتر بلت نيستم گوفسند بشمرم. چه‌كار كنم؟

- دوباره برگرد از يك برو به بيست،  انقدر بشمر يا خوابت ببره، یا گرگ بیاد گوسفندات رو ببره.
-   نمی‌شه مام مث پریا اینا از ایران بریم. 
-   جایی برات فرش قرمز   پهن کردن؟
- بریم یه جایی دور دور که هی نتونیم برگردیم خونه.
- قطب شمال خیلی دوره خوبه؟ 

- خیلی سرده، یخ می‌زنیم می‌میریم.  
بریم اون‌جا که علف دور کمرشون می‌بندن. این‌طوری این‌طوری می‌رقصن.
- می‌افتی. 
- کیمیان. توروخدا. بیا بریم دیگه.
- مگه آزار داریم؟
- می‌گیم فرار  مغزها کردیم. 
عوضش هی دل‌مون واسته خونه تنگ می‌شه. 
مثل اینا که تا از ایران می‌رن،  می‌گن: هیچ‌جا ایرون نمی‌شه. 
قربون جوبای تهرون، خاک تهرون، بوی آشغالای تهرون...
  هی گریه کنیم تا یه شب یواشکی فرار کنیم برگردیم ایرون. عوضش دیگه انقده از خونه‌مون لجم نمی‌گیره. دلم واسته‌اش تنگ بشه مثل ...
آدم بنا شد هر کاری بکنه جز خوردن از درخت، کل بهشت رو ول کرد، سیبی رو خورد که نباید می‌خورد. 
- هی دلم می‌گیره.
- بهشت در هیچ طول و عرض جعرافیایی نیست. نوع نگاه تو به دنیا بهشت رو می‌سازه .
- هی بشینیم خونه  هی بیشتر غصه بخورم؟  باهاس رفت بیرون تا خوشبختی رو دید.
- امروز  دخترهای مونا جون رو دیدی؟
- یه ذره.
- فهمیدم، شاهزاده سوار اسب سفید سر خیابون جردن پارک کرده، منتظر توست؟ فقط ذوق نکن که نعل اسبشم در رفته
- همه‌اش منو مخصره می‌کنی؟
- هر بار اون‌ها رو می‌بینی، جو می‌زنی بری توی خیابون دنبال خوشبختی ! 
خوشبختی کیفیتی‌ه که باید در احساس و زندگی‌ت به‌وجود بیاری.  دگرنه اول باید یک آدم خوشبخت پیدا کنی تا بعد بتونه تو رو هم خوشبخت کنه. فکر نکنم این‌طوری به‌جایی برسی. 
- یعنی خوشبخت نشم؟
-   تویی که باید به خوشبختی برسی. با تلاش خودت، با قصد خوشبختی، تلاش برای زندگی بهتر و دوست داشتن خودت. وقتی تو نتونی خودت را دوست داشته باشی، کی باید بتونه دوستت داشته باشه؟
 همه حسی که ازت به دیگرانه می‌رسه،« اه من چه آدم بدبخت یا بی‌خودی هستم » است. دیگری بناست برات جادو کنه؟
  - باز من حرفان خوب زدم یادت افتاد اول مرغ بود یا الاغ؟
  هیچ‌کی دلش نمی‌خواد من خوشبخت بشم.
اصنم هیچ‌کی دوسم نداره. 
همه‌تون باهام لجید.
 

اسم من گلی



اسم من گلی، گلی خانوم.

 از اول اولش  قلب کیمیان بودم، اصنم نمی‌دونستم عشق چی هست؟ خوردنیه؟ پوشیدنیه؟ و...... اینا از بس دنبال عشق گشت و هی پیدا نکرد، یه روز از لجش  داد آقای  دکتر منو درآورد که دیگه دلش عشق نخواد. 
ولی نه که گدا بود؛ دلش نیومد بندازتم دور. کاشت تو گلدون کنار اتاق.
منم به‌خدا خودم نفهمیدم چه‌طور شد ها؟

 اولش برگ داد و هی دراز شد که به نور پنجره برسه، یه روز هم گل داد.
 همی‌طوری گل بودم تا یه شب دیدم سردمه و تیک تیک می‌لرزیدم و رفتم زیر پتوی کیمیان. 
بعدشم واسته‌ام اتاق درست کرد و  نشست ور دلم.
دیگه کلاس گذاشت، عشق چیه؟ همه‌اش چاخانه.
برو تو کار خدان که از روحش تو ما فوت کرده و اینا. 

حالا منم هر چی می‌پرسم که بفهمم اینا که می‌گه خدا و فوت و اینا چیه؟
 خودشم بلت نیست . 
حالا یعنی من بچه بدی‌ام یا تقسیره کیمیاس که حرفانی می‌زنه که خودشم یا بلت نیست یا می‌ترسه به منم بگه؟
من اصن می‌دونستم،      سیب چه میوه‌ی خطرناکیه؟
یه‌جا می‌افته و یکی می‌فهمه جاذبه هست
یه‌جام یکی دیگه می‌خوره ما رو از بهشت می‌اندازن بیرون
تو خونه‌مون سیب  نمی‌خریم که من یاد سیب نیفتم که آدم اینا خوردن وما بدبخت شدیم!!!
نه که دیگه قلب نداره عاشق بشه؛
  می‌خواد هیچکی دیگه‌ام عاشق نشه و همه فقط نماز بخونن.

تازه که فقط کیمیان نیست.
 آقای توسری  هم کلی تو ارشاد دعوام کرده که چرا غلط غلوط و گنده‌تر از دهنم حرف می‌زنم؟
یا اصن به‌من چه خدا چیه یا کجاس؟
اگه ایی خدا مال منه؟
 په به منم مربوطه
اگه فقط مال شماس؟
بزارید بریم عاشقی‌مون رو بکنیم
هااااااااااااااااااااااا؟