۱۳۹۶ تیر ۵, دوشنبه

ماه خدا اینا



عاقبت ماه خدا اینام تموم شد.
   این یک ماه بی‌بی پوستم رو کند. 
   بس‌که رفت و اومد هی گفت:
     گلی خوابت نبره.
    هی به رویا نرو هی تو گوشی موفالت نباش. یه ذره حواست رو به حالا بده. اون رستم هم که پهلوون بود تا خوابش می‌برد، سر و کله یه دیوی شیری اژدهانی پیدا می‌شد؛ تو که یه گلی ریزه میزه‌ای.
 خلاصه که فعلن عیدفطرتون مبارک . 

   بریم امروز یه دل سیر ناهار بخوریم 
    مردیم بس‌که یواشکی و هول هولی دور از چشم بی‌بی خوردیم و پرید تو گلومون
یعنی این خوبه؟
همین‌که از ترس شما یه کارانی نکنیم؟
  مگه نه‌که خودت و ما یکی هستیم؟
   پس ایی ترس واسته چیست؟