۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

آهای.........................پس ایی خدا کو؟؟؟؟؟؟؟؟



طبق معمول حوصله‌اش سر رفته بود و دم پنجره بز می‌چروند. نمی دونم چی دید اون پایین که یهو گفت:
گلی : کیمیان......
تو مطمئن، مطمئنی که خدا هس؟
- مگه می‌شه خدا نباشه؟ بالاخره این هستی ،   با این همه حکمت، یه سازنده‌ای داره
گلی: مثل تو که تو کارگاه چیز می‌سازی؟
- آره. مثل من؟
گلی: تو رو که مادرت زائیده. خدا رو کی زائیده، مثل تو؟ هااااااا؟
- خدا شد، چون از کسی متولد نشده.
گلی: نباهس یه چیزانی هم باشه که خدا رو ساخته باشه یانه؟ اگه حتا باباهم نداشته باشه، چه‌طوری خودش واسته خودش یهویی شده؟ هان؟
- صدتا خدای دیگه هم که بشماری، بالاخره اون اولی رو باید به خدایی ساخته باشه، یا نه؟   بهتر نیست به همین یک خدایی دل‌ت رو خوش کنی؟
یه‌خورد نگاه‌ش را به آسمان داد. بی‌اون‌که نگاهم کنه گفت.:
گلی: چطوری می‌شه یه خدایی باشه، فقط هم یکی باشه،
 زن و بچه‌هم نداشته باشه و تک تنا، این همه چیزارو از کجا یادگرفته که ساخته؟
- مگه من مجسمه سازی بلد بودم؟   یه چیزی درونم می دونست باید بسازم. می‌دونست و بلد بود ، چه‌طوری و چی رو دوست داشته باشم و بسازم. من دست دراز کردم و ساختم
او که خداونده، دل‌ش می‌خواسته بسازه، هی بسازه، هی بسازه 
گلی: بسه دیگه، هی بسازه، هی بسازه....... واسته همینه که نمی‌شنوه مردم‌ش چی می‌گن دیگه
اون روزی دیدی خانومه که تو مترو یه نی‌نی‌کوچولو   بغل گرفته بود، گفت: 
« بچه‌اش گسنه‌اس ‌» ها. اون آقاهه هم که پا نداشت. یکی هم لیف می‌فروخت،  چشم نداشت و کور بود. 
اونام که چشم دارن، چشم اونای دیگه رو در می‌آرن که حواس‌شون به آسمونا و خدا ایناس
چون نمی‌شه که هم آدم مواظب خودش باشه، هم از صبح تا شب هی نماز بخونه و همه چی رو بده خدا براش  درست کنه. هر کی هم اومد بزنه پدر آدم رو دربیاره و هیچی نگیم که خدا دوست داشته باشه؟
............... اوکی
نفسم گرفت
نمی‌شه، هی کمتر بسازه عوضش یه آدمای خوشحالی بسازه که همه مهربون باشن
چش هم رو هم در نیارن
مام تکلیف‌مون رو بدونیم، راست راستی یه خدایی هس، که همه‌چیزا رو همین دنیا می‌بینه و پدرمون رو هم در می‌آره.   اگه یه روز بمیریم و ببینیم خدا نیست چی؟
همین‌طور که داشت می‌گفت و نگاهش به آسمون بود، از اتاق جیم رو زدم
از قدیم گفتن، حرف راست رو از بچه بشنوید
گلی: تازه ایی‌که شب‌ها  از ترس جهندم از خواب می‌پرم هم عیب نیست؟
این که هیچ‌کی نمی‌آد پدر اونا که اذیتم می‌کنند رو در بیاره
که دیگه بی‌خودی مردم آزاری نکنه و تو دلش بگه، ذکی، قیامت. آره جون خودت. کو خدا؟    چرا جلو منو نگرفت بدی نکنم....................؟
اه کیمیان................ کیمیان............. کوشی؟