دیروزی رفته بودیم یه جا،..............جای همهتون خالی
پر بود از استاد و خدا
هر کی از در درمیاومد، یا خدان یه چیزی بود یا یه استادی بود
همهی همه، تازه اینام که چیزی نیست
عمو استاد که دوست کیمیاستهااااا، یهویی هول شد مونده بود منم بگه استاد
نه که هر چی رفیقان آدم گنده باشه میره رو گندگی آدم،
واسته همینم هی از الکی به هم خدا میگن
په این همه خدا گناه نیست؟
یکی خدا خط بود،
یکی خدان نقاشی
یک خدان رنگا رو پاشیدن و رفتن
یه خدایی هم بود که استاد کشیدن چیزان زشت و ترسناک بود
اینطوری صورت خانومه رو کج کشیده بود
چشش افتاده بود رو زمین
همه جاهان پر از خون بود
تازه همه واستهاش کف زدن که استاد بزرگ که نه
خدای اینجور نقاشییاس
خب کشیدن این همه زشتی چه فایده داره؟
آدمای بی سر و دست یا کج و کوله
کجاش قشنگه که
تازه نقاشش خدا هم بشه؟
یکی خدان ایراد گرفتن و .... خلاصه که تا دلت بخواد خدا بود
پس چی میگه ایی بیبی که فقط یه خدا داریم
تازه اینجا نمایشگا دوست کیمیان بود
ببین اگه یه استاد گندهای بود، چندتا خدا میاومد
مگه خدا اونی نیس که فقط یه دونه اس؟
هاااااا. اینام که همه از اون کلاه کجا میذارن که مخشون افتاب نزنه تاب برداره
چهطوری خدا شدن؟
تازه چه خداهانی؟
همه از دماغ یه فیل گنده دراومده بودن
تازهشم من به یه خدانی سلام کردم
از اون بالا یه جوری نگام کرد و رفت، ترسیدم نه که قیامت شد یهو؟
وقتی این خدان کوچیکا اینهمه فیس دارن، چرا شما نداشته باشی؟
فیس بده خدا جون که اینا واسته چارتا نقاشی خدا میشن
شما که همهی همهی دنیا رو ساختی
چی باهاس بگی؟
هاااااااااااااااااااااااااااااان؟