اصن نمیخوام
اصن باهاتون قهرم. همهاش گریهام میآد.
به شما میگن خدا؟ نباهستی از منم بپرسی؟
مگه تو به من نگفته بودی باش؟
خودت اون روزی که داشتی آدم رو میساختی به منم نگفتی باش؟
گفتی گلی بیا که اینجوری تهنا باشم همهاش؟ هان؟
خجالت نداره تو منو آوردی اینجا که مث خانوم ناظما، هی تو بدا بنویسی، گلی. و هی ازم انظباط کم کنی؟ هان؟
من اصن میدونستم هستم؟
اصن گلی کی بود، اگه شما یادش ننداخته بودی می تونه باشه
به من چه ؟
ایی کیمیان میگه.
تازهشم.
من که اصن نبودم. نمی دونستم که میتونم باشم
چرا گفتی باشم که بعد بگی هیچی دلم نخواد
همهاش روزه بگیرم و الکی به خودم بگم: نه گلی ایی آشغال پاشغالا چیه؟ دلت میخواد؟
حیف تو که خانومی نیست از اینا دلت بخواد؟
خب اونام که باهاس همینارو به خودشون بگن تا شما خوشت بیاد
پس کی، کی حق داره از یکی دیگه خوشش بیاد و عاشقی کنه و اینا؟
خب منو ببین
ببین دیگه. مگه هی بیبی تو نمازانش نمیگفت: تو بخوان منم میگم چشم
من که چیزی نخوندم. تازه اصنم خوندنم نمیاد. عوضش یه عالمه گریه دارم که اگه بزارم بیاد اینجا استخر میشه
منکه مایو ندارم. تازه کلاه شنامم که نیست. اونوخت دماغ گیرمم نیست
آب میره تو گلوم و بعدش خفه بشم؟ تو فقط ما رو هی زنده میکنی که بکشونی؟ هان؟
من اگه عشق نداشته باشم دلت خنک میشه؟
چرا خب؟
اصن چرا چیزانی که خوب نیست میسازی؟
مث شیطون که هی به گوشم میگه : گلی عشق چی شد؟
ببین همه واسته خودشون عشق دارن ولی تو هیچی نداری
واسته ای که ایی کیمیان از الکی بهت گفته عشق رو من ساختم
خره عشق رو خدا ساخته
انقده خوبه
مث سیب که خیلی خوشمزه اس فقط شما دوس نداری ما بخوریم؟
خب شما حالت خوبه؟
مال من که هیچ خوب نیست
میگی نه نگام کن ببین دلت نمیسوزه؟