۱۳۸۷ بهمن ۲۵, جمعه

ولنتانک مبارک هورررررا

آخی چه تمیز شد اتاقم
دلم انقده
انقده واسه‌اش تنگ شده بود که نگو. اون‌جا یه فکران خوبی کردم گفتم خودم نویسنده بشم
پس چی
مگه من از ایی کیمیان که انقده خالی‌های گنده می‌بنده، چیم کمتره؟ منم می‌شینم هرچی بلد نبودم و اون‌جا یاد گرفتم و می‌نویسم
ایی ایی ایی
چه بامزه!پ یادم افتاد!
یه کتاب پیره بود اون‌جا. ...
که گفته بودن دیگه زیادی پیر شدی حرفات یادت رفته آریزاری گرفته. انقده بامزه بود داشت حرف می‌زد خوابش می‌برد. مام انقده می‌خندیدیم. ماهی سیاه کوچولو پر تو دماغش می‌:رد. اوه یه کتابان مهشوری اون‌جا بون. که نمی‌دونم چرا بعده این همه سالان فهمیدن غلط بوده؟ چه زرنگن بعضیا؟ نه؟
می‌گفت ما اولش ریواس بودیم
ایی‌ ایی ایی
خیلی بامزه‌اس
تازه می‌گفت بعدش که دیگه کنده شدیم آدم شدیم
دیگه ریواس نبودیم، آدم تندی یه کاران بدی کرد. « جیش کرده» تازه این که چیزی نیست. اسمشون موشک؟ نه موشک که می‌ره هوا
آهان، پیراشکی. وای خراب کردم
مشدی. نمی‌دونم موش داشت
وقتی خودشون درستشو نمی‌گن آدم خب غلطی یادش می‌مونه دیگه
هان؟
مشیه؟ ماشیه؟ نمی‌دونم ماشین یا مشیانه
می‌گفت: آدم اولش که هنوز خانوم حوا رو نگرفته بود که گولش بماله سیب بخورن بندازن‌شون بیرون، آدم خان تازه یه خانومه دیگه داشته اسمش لیلی خانوم؟ نه اون‌که زن اصغر آقا بود
منم آریزاری زندان گرفتم
نمی‌دونم خلاصه که اون خانومه زرنگ بوده گفته اه من چرا حرفان آدم رو گوش بدم
اون حرفان منو گوش بده. بعد آدم رفته گریه کرده به خدا گفته: « ببین این حرفانه منه گوش نمی ده. دعواش کن. بعدم با تیپا بندازش بیرون از بهشت
اونم با اردنگی انداختنش رو زمین
بله
تازه یه عالمه چیزان خوب دیگه یاد گرفتم
که تا حرف نزنم و کیمیان نشنوه نمی‌دونم
اونام حرفان خطرناکی بوده یا نه؟
چون اون آقاهه می‌گفت اگه بری برای دوستات بگی ایی کتابا این‌جا بودن
دفعه دیگه می‌دم آقای ارشاد همه مقشات و خط بزنه
دیگه هیشکی گلی دوست نداشته باشه
حالا منم که خیلی خانوم شدم می‌خواستم
آخی حالا قرار دوباره عاشق کی بشم؟
خدا کنه نویسنده‌ای
میرزاقلم‌دونی
چیزی باشه که بشه براش از خاطراتم بگم
چقده تهنا بودم
خب بالاخره هرچی باشه کفترا با کفترا دونه می‌خورن
اهل قلمم با هم
تازه کجاش و دیدی
یه حرفان گنده‌ای یاد گرفتم. بفهمی کله‌ات سوت می‌کشه
چقده عشق نداشتم
تازه یه کتاب خطرناک یه روز آوردن اون‌جا که می‌گفت« شیطون خدا بوده» این‌که دیگه خودمم فهمیدم از اون خطرناک جهندمیا بوده
تندی بردن سوزوندنش
خوبش شد
یه حرفان زشت زشتی می‌زد که خدا آدم و می‌اندازه جهندم
از ترس صورتم زرد بود و پریده بود و مریض بودم داشتم می‌مردم
خب دیگه بسه بریم دنبال عشق تازه
زندگی سلام
ولنتانک همه مبارک
من برگشتم خونة خودم
عشق کجانی؟

خونه تکونی










سلام به هر چی کتابان عشقی و قدیمی که داره خاک می‌خوره و کسی دیگه دوسشون نداره

آخی خیالم راحت شد
هی شبا خواب ایی کتابانی که اون‌جا که بودم ها ... اسمش و نبر. همون .
آره یه کتابانی اون‌جا بود که نه دیگه کسی دوسشون داشت نه یادشون بود.
ولی او طفلیا که مث من، شبا تاریک که می‌شد
نمی‌ترسیدن که تو تاریکی هم همه‌جاهان رو خوب می‌دیدن
نه ایی که آدم هی تو اون قفسه‌های ازمابهترون تهناس
وای ولش کن گفتم دیگه بذار این رو بگم
یه کتابه بود، پر از قصه‌های عشقی پشقی
انقده قشنگ بود
ولی گفته بودن دیگه لازم نیس مردم از ایی عشقان این مدلی بخونن کارای بد یاد بگیرن
بعد یه کتابان بی‌خود، لوسی بودن اون‌جا
هی الکی به اینا این‌جوری، لین‌جوری دهن کجی می‌کردن می‌گفتن: حرفای بد
تازه اینم که چیزی نیست.
تخت نداشتم.
لباس خواب و دمپایی گوفسندیامم نبود.
هیچی نبود
اصن نبود.
برای همین تازه فهمیدم چه تخت خوبی داشتم
تازه اصنم دیگه لب تاف نمی‌خوام. همی کامیولوتر کیمیان خوبه
فقط بذاره اتاقم مال خودم باشه
عسکانم رو دیوار باشه
منم تو اتاقم باشم
تازشم من‌که هیچی نگفتم
ولنتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتانک رسییییییییییییییییییییده خانوووووووووووم
هیچی نیست؟
تازه این همه از عشق عقب موندم هی شبا خوابای بد بد دیدم
دیدم؟
من‌که همیشه خوابان بد می‌دیدم. ولی ولش کن
بذار منت‌ش بره گردن کیمیان که منو داد دست او آقای روسری
بذار برم اتاقم و تمیز کنم برمی‌گردم
نه
یه دوشم بگیرم
نو بشم
خانوم بشم
ولنتانک شده
منم قشنگ بشم
یهویی تندی
عشق پیدام بکنه
چقده خوبه خونه آدم