آقا اجازه؟
این همسادههان ما و بیبی اینا
چند روزه سیاه پوشیدن و هی یاد گصههان خودشون میافتن و
واسته دوست شما گریه میکنن.
تازهشم خانوم دعا خونه میگه:
دوستت خودش رفته گاتلش رو بیدار کرده تا
بیاد با چاقوی گنده آشپزخونه بزنه تو مخش و داغونش کنه.
دوست شما کهخودش دلش خواسته زودتری بیاد پیش شما،
تازهشم مگه پیش شما بودن اینگده خطرناکه؟
یه روزانی دلم میخواد بیام بالا با هم بازی کنیم؛
یه روز دیگه میترسم نه که بیام و بازی نباشه و
همهاش چیزان خطرناک باشه
مگه میشه شما ما ها رو که کیمیان میگه از روحت تومون فوت کردی بندازی جهندم؟
بعد از موهامون آویزون کنی و چیشامون اینطوری بزنه بیرون و
از دماغمون خون بپاشه بیرون و هی بسوزیم و تموم نشیم
تازه اون ماران خطرناک و عقرب و اینام هست.
اگه اینگده گریه داره چیکار کنیم تا نمیریم، هااااااااااااان؟