مگه نباهستی اندازه خودمون که ساختی از ما انتظار داشته باشی؟ مگه میشه ما رو ول کردی توی این همه بدی زشتی درد جنگ بیپولی و هزارتا چیزان دیگه بعد تازه نشستی اون بالا ببینی کی به چی دست میزنه؟ کی چی فکر میکنه؟
یه روزهایی انقده خوبه انقده قشنگه که دلم میخواد مثل قناری بال بال بزنم. همه چیزان خوشگل و همه مهربون و به هم میخندن و خوبن که باورم میشه حتمنی شما هستی. واسته اییکه فقط خدا میتونه اینهمه خوبی بسازه. یه روزهایی هم انقده همهجا تاریک و همه بد و زشت و بداخلاق و بیتربیت میشن که میترسم، نکنه راستی راستی شما نباشی؟ اونوقت من از ترس کجا برم؟
جنس این چادر مامانا چیه که از همه چادرهای دنیا نرمتر، بهتر، امنتر... و ایناست. اصلنی انگار همه دنیا زیرش جا میشه و تو هم میتونی یه گوشه قایم بشی. لولو نیاد لولو نخورتم باد نیاد طوفان نبرتم
یعنی آدم به دنیا میاد تا یکی دیگه رو خوشبخت و خوشحال کنه، یا اومده که خوشحال و خوشبخت باشه؟ ولی اگه من نتونم خودم رو خوشحال کنم چطوری باهست یکی دیگه رو خوشحال کنم؟ یا یکی دیگه چطوری باهستی من رو که قدر خودم نمیشناسه خوشبخت کنه؟ این خوشبختی هم دردسری شد والا
هوا ابری میشه، دلم میگیره. زیادی آفتابی باشه، عصبانی میشم. بارون که میشه، غصهام میشه چرا یکی نیست باهاش زیر بارون راه برم. برف که میآد حرصم میگیره چرا هیچکی نیست بریم برف بازی؟ شب از تنهایی گریهام میگیره روز هم از شلوغی دیوونه میشم جمعه وعیدها که نگو. میخوام خودم رو خودکشی بدم که چرا همه جفتن و من هیچی. با این اوضاع آب و هوا و شب و روز آدم چطوری باهستی خوشبخت باشه؟ تازه بيبی میگه: نشستی خدا خوشبختت کنه؟ خودت باهستی بهش برسی!
ایی قورباغه طفلیها از اولش اینجال بهدنیا اومدن و خیال میکنند همهی دنیا فقط همینجاست. حالا،
داره آب حوض خالی میشه و اینا فکر کردن دنیا به آخر رسیده. خبر ندارن بیرون ایی حوض دنیا ادامه داره و یه عالمه قشنگی و یه عالمه قورباغههای خوشحال یه عالم جوی آب یه خروار رودخونه هست. باهست باور کنن دنیا به ایی کوچیکی نیست و اگه بپرن بیرون میتونن تا دریا برن. مثل من که جرات هیچکاری ندارم چون از اول دنیام همین خونه بوده و هی بهم گفتن: تو نمیتونی نمیدونی نباید، نشاید و .... از این حرفای بیبی
بیبی میگه: تو همه اش ناله نوله میکنی که زندگی نکنی. نشستی همه چیز آماده باشه تا تو برداری. دفعه اول که بچه بودی و خوردی زمین اگه بلند نمیشدی دیگه هیچوقت راه نمیرفتی. حالا نباهست هیچکاری نکنی و منتظر باشی زندگی خودش همه چیزش خوب و آماده باشه تا تو زندگی کنی. زندگی رو باید خودت بسازی همون شکلی که دوست داری. اونموقع میشی آدمی که خدا از روحش بهش داد.
بیبی قدیما تصادف کرد و قرار بود دیگه نتونه راه بره. نه که سر بزرگ بود، به حرفان هیشکی گوش نداد و راه افتاد. حالا هم با عصا راه میره. میگه: اگه از روح خدا هستم نباهست ترس ما رو زمین گیر و بیچاره کنه. ترس یعنی جهندم.
بی بی هی به دوستاش میگه: عشق الهی خدا خوده عشقه خدا با عشق دنیا رو ساخت . کسی که عشق و نمی شناسه خدا رو نمیشناسه چونکه خدا و عشقه یکیه و از این حرف ها تا من گفتم دلم عشق میخواد با پشت دستی زد توی دهنم، دندونم لبم رو زخم کرد و یه عالمه خون اومد عشق چاخانیه که بزرگترها واسته دوستاشون بگن اگه ما اسمشم بیاریم پشت دستی بخوریم
اگه عشق گناه بود چرا اصلنی خدا ساخت؟ یا عشقم یه چیزی مثل سیب میمونه که یکی میخوره با اردنگی از بهشت می افته بیرون یه جا از درخت می افته آدم دانشمند میشه جاذبه رو کشف میکنه یه جام دکتر میگه هر روز بخورید تا مریض نشین
ایی بیبی صبح تا شب توی خونه است. همهاش زل میزنه به دیوارها و یاد قدیمش میافته. میگم : بیبی برو بیرون. برو پیشش همون فامیلات که به خاطرههاشون فکر میکنی. چرا آدمای زنده رو گذاشتی فقط به قدیما فکر میکنی؟ مگه نمیگی خدا فقط توی الان و اینجاست؟ خب وقتی شما هی فقط به دیروز فکر می کنی یعنی اصلا زندگی نمیکنی. نه؟ بعد اخم میکنه میگه: خدا به دور دوره آخر زمون شده که تو فسقلی به من چیز یاد بدی؟
بیچاره شوهرخانوم همساده، تا وقتی خونه است ازش پول میخواد، کادو ، گل ، لباس خوشگل و یه عالمه چیزان زیاد میخواد. بعد هی داره تو خونه داد میزنه ، چرا شب دیر میآی خونه؟ ایی چه کاریه که این همه طول داره؟ دیروز بردنش زندان ،آخه دزدی کرده بود که هم زود بیاد همه چیزانی که خانومش میخواد و براش بخره.
بیبی میگه: ما نه که هیچکی رو دوست نداریم و فکر میکنیم بدبختیم، فقط منتظریم وقت بدبختی آدمای دیگه سراغشون بریم که فکر کنیم خودمون چنی خوشبختیم بتونیم هنوز زندگی کنیم. آدمها تا وقتی زندهان بیکس و تهنا و بیچارهان. به چه دردی میخوره وقتی میمیرن همه سیاه بپوشن از الکی گریه کنن که چرا دیگه نیست؟ مگه تا وقتی بود کسی باهاشون کاری داشته؟ شایدم از الکی ادا در میارن که بگن: ببین ما چقده آدمای خوب و مهربونی هستیم. بعد فکر میکنن ببینن آخرین بار کی یارو رو دیده بودن ؟