۱۳۸۷ بهمن ۶, یکشنبه

تولد گلی در، نشر ژرف

به محض این‌که قدم به اولین پنجرة اتاق رسید و آسمان را دیدم؛ از خودم پرسیدم: « حالا ایی خدا کجای ایی آسموناس؟»
وقتی به زیر آسمان رسیدم، شنیدم، خداوند همه جا با ماست.
از هرکه پرسیدم :« بالاخره این خداوند کجاست؟ »انقدر لب گزیدند و اخم کردند که فهمیدم، خداوند خود، ماجراست و از قرار اصلا به بچه‌ها مربوط نیست.
در بزرگسالی ناگهان و خیلی جدی با خروارها قوانینی که از چرایی آن‌ها آگاه نبودم سروکله‌اش پیدا شد.
چون نگفته بودندم که برای چه معجزی به زمین آمده‌ام
دیر فهمیدم، نه بالاست، نه اون‌جا، همین‌جاست و باید تازه شناخت خودم را آغاز می‌کردم چون، تازه به خود رسیده بودم
گلی مباحثة مداوم کودک درون و سوالات اوست که در پشت گره‌های ابروی بزرگسالی کم رنگ و شکلش را از دست می‌دهد و تا همیشه گنگ خواهد ‌ماند






ما مشهوری نخوایم چی؟






سلام............... باز مثل همیشه یواشی اومدم
خوبی؟ این روزا همه هم‌دیگه رو نگا می‌کنن. شما چکار می‌کنی؟
خوبی؟
راس راس، راسش می‌دونی چیه؟
ایی کیمیان از اون حقه بازای کلکه که دومی نداره. نه که دید من ایی قده خانومم که همه دوسم دارن‌ها، الکی گولم مالید مه گلی، بیا تمیز و مرتب بذارمت یه‌جا تا هر کی خواست بیاد ببینت، هر وقت دلش خواس فقط لای کتابش رو باز کنه» منم که هی طفلی و
حیوونی مثل همیشه باز گول ایی کیمیان و خوردم. ولی او می‌گه:گلی جون کج بشین صاف بگو. تو گول هوس شهرت رو خوردی.دوست داشتی برات تابلو بگیرم و روش بزرگ بنویسن گلی که یادت نرفته؟

گلی: نخیرم من که از اولش این چیزا بلد نبودم که خانوم. همه‌اش تقصیر تو شد. یادت رفته چقده از او آقای‌، روسری ترسیدم. هی شبا خواب می‌دیدم شیطون می‌گه« گلی بیا ببرمت یه جاهان خوبتر؟» بعدش
من هی ترسیدم و گریه کردم؟
تازشم چی می‌گی، یه روز قلبت بودم دادی آقا دکتره درم آورد و کاشتیم تو گلدون
بعد که دیدی، هنوز عشق می‌خوام و واسته خودم شدم گلی خانوم، دادیم دست او آقای روسری که دو سال انداخت‌م تو کمد و درش و بست و هی گفت« اسم ایی گلی، تو بداس. نمی‌شه کتاب بنویسه؟» کی کرد ها
خانوم ؟
تازشم انقده وسطای حرفام و درآوردین و یه چیزان دیگه جاش گذاشتید که، همه چی بدتر خراب شد. من‌که خودم همی‌طوری غلطی می‌گم، شما غلط ترش کردین که
استارت اشک را زد و موتور گریه‌اش راه افتاد.
دمه پنجره همین‌طور که به آسمون ابری نگاه می‌کرد ابر چشماش می‌بارید

به‌جای گریه، بگو مشکلت با چی حل می‌شه؟
گلی: بیذار مثل قدیما همین‌جا واسته خودم دوستان خودم و داشته باشم. نه مشهور بشم نه عینک سیاه بزنم.
من اصن غلط کردم که گفتم« کیمیان یه کاری بکن مشهور بشم» بذار برگردم خونه؟
ایی‌جا باز می‌شه یواشی عاشق شد و چت کرد
تازشم تو که نمی‌فهمیدی. منم واسته خودم عشقان حسابی داشتم
همون حقه‌بازه که می‌گفت« سلمان خانم و تو آمریکا زندگی می‌کنم ولی شبا تو هند می‌خوابم؟ یا اون شاهرخ خانی که کلک بود و لهجة بندری داشت. می‌گفت از عشق تو یاد گرفته و عینک ریبن می‌زد؟

همونا که همیشه تنهات گذاشتن؟
دنبال چیسی گلی؟
گلی: خب تونم که تهنا موندی؟
دنبال هیچی نیسم.
بذار واسته خودم همین‌جا بازی کنم و با هادی جون حرف بزنم. می‌شه؟