۱۳۸۷ فروردین ۲۸, چهارشنبه

گلی و قیامت

يعني امكان داره بي دغدغه هاي گلي زندگي كرد؟
گمان نبرم مگر روز مرگ؟
دو روزه خانم تشريف بردن ميهماني. حالا هم كه تشريف فرما شدند گويي آسايش بر من حرام شده. با يك خروار و سه چارك اخم و قيافه برگشته منزل

موقع غذا، شكمو
مثل هميشه تمام مشكلاتش را از ياد برد و از اتاقش خارج شد

گلي : شام چي داريم ؟
تشريف ببريد مطبخ هر چي پيدا كردي نوش جون.
با قيافه اي كه انگار نوكر پدر جدشم راهش رو كشيد و رفت مطبخ و بعد از دقايقي با سيني غذا آمد و
مثل هميشه نشست پاي منبر " تي - وي "
خدا نگه‌داره اين تكنولوژي پيشرفته رو كه اگه نبود، قطعا از صبح كه بيدار مي‌شد هدف انواع خمپاره‌انداز و سلاح‌هاي هسته‌اي گلي مي‌شدم
طبق معمول چهار كانال همزمان با هم نگاه می‌كنه كه چي؟ مي‌خواد شام بخوره
چه دوره زمونه‌اي شده! ما كه بچه بوديم، يا بايد به حرف بزرگتر گوش مي‌كرديم؛ يا فيلم رو ببينيم. هر دو كار هم‌زمان مقدور نبود. متواضعانه تر اين بود كه " آي_ كيو " اجازه نمي داد غير از فرمان‌برداري كاري بكنيم
اين ورپريده هم چهار كانال با هم مي‌بينه، حواسش به صحبت‌هاي تلفني من هم هست. فقط نمي‌دونم چرا اين نابغه چيزي نمي‌شه؟

 
مشغول كار بودم كه، هيجان زده چند بار هول هولي اسمم رو صدا كرد نفهميدم چطور از پشت ميز به گلي رسيدم
تنش يخ كرده و مثل بيد مي‌لرزيد. كنارش
نشستم و بغلش كردم كمي طول كشيد تا زبانش باز شد و گفت
گلي : ديگه راست راستي قيامت شده
كي گفته ؟
گلي : ايناها خانوم خودت نگاه كن. ببين،‌ همگي با هم اومدن
نگاهم رفت به سمت صفحه "تي ـ وي" باز متوجه منظورش نشدم! گفتم : كدوم‌شون گفت قيامت شده؟ متعجب با چشم گرد گفت
گلي : اه ! یعني اينا رو نمي‌شناسي؟
- بايد بشناسم؟ همگي از جماعت بيكار و دل‌خوش اون‌ور آبي هستند
شتابزده شروع كرد معرفي
گلي : اون كه فقط عکس نشون ميده هان. يه صدايي هست كه الاني گفت: من محمدم ! ايي كه از محمد ! اون يكي هم هست‌ها كه شمع روشن كرده؟ اون آقاهه گفت:من از عالم هخا اومدم. تا همه رو نجات بدم ! فكر كنم اونم سوشيشان باشه ؟
اون يكي آقاهه هسا ...!
فهميد دارم گيج مي‌شم رفت و با انگشت روي " تی ـ وي" نشون داد و گفت
گلي : اين آقا هه هم از طرف امام زمان اومده.ميگه : به حرفای اينا گوش نديدن. فقط من راست ميگم!بعدش ايي آقاهه كه خارجی‌گینیه، از همه خطرناكتره! ميگه با سفينه از آسمون اومدم. حالام شما باهاس هرچي پول دارين بدين به من .
ايي يكي آقاهه هم گفت : من پسر شيطونم و همگي باهاس فقط منو قبول كنين و دوس داشته باشين و به حرفانم گوش بدين. تا وضع همه رو خوب كنم و هر كاري كه دلتون مي‌خواد آزادين بكنين!  ايي يكي از همه‌اش بهتر بود. وسط اينا همه، ايي مثل زنگ تفريحه كه ميگه: هر كي هر کیه
من كه سر از حرف‌هاي گلي در نمي‌آوردم گفتم :
- صبر كن گلي نمي‌فهمم منظورت چيه؟ بذار يكي يكي حاليم بشه !كانال ها رو تك به تك بر اساس اولويت بررسي كردم. اولي از همه جالب تر بود

يكي از اين ها كه در غربت دچار كمبود شخصيت و يا حتي هويت ملي شده از سر بيكاري نقش ( پيپر _ فلاي = كاغذ پشه كش ) رو در يكي از اين قهوه خانه‌هاي بين راهي تكزاس بازي مي‌كند، مي‌فرمود. من محمد مصطفي هستم. برگشتم دينم را از دست هر چه نادان و جاهله نجات بدم و يه‌بار ديگر منجي عالم بشريت بشم.چيه خب دلم پيغمبري مي‌خواد؟
در اين گير و دار خانمي به ايشان زنگ زد. گفت :سلام يا رسول الله! مي‌شه بفرماييد شما از كجا فهميدي محمدي؟
محمد مكي فرمود :صدايي از عالم غيب به ما گفت: تو محمد رسول خدايي ! منم دانستم محمدم ديگه ( غلط نكنم اين آقا يا دچار شيزوفرني است؟ يا صداي راديو همسايه‌اش زيادي بلند بوده؟هنوز ما نشده ما شد !) ا .پيدا كنيم پرتقال فروش را !
خانم دوباره سوال كرد :يا محمد پس چرا شما آيات رو از حفظ نيستيد ؟
من بار قبل هم , آيات را حفظ نكردم پس خيال كردي ما عايشه رو براي چي گرفتيم ؟
ببخشيد ولي چطور بار قبل فرزند عبدالله بوديد , اما حالا نام پدرتان فرق كرده ؟
پدر مهم نيست ! مهم منم كه اومدم , نه اين كه از چه پدري آمدم؟
سوالاتي از اين دست! از قرار همشيره صاحب ذوق و سليقه بود و خوب خدمتش رسيد ! فقط موندم اگه خدا بخواد رسول بفرسته مگه دچار كمبود مواد اوليه شده ؟
كانال رو عوض كردم . اينجا هم كم شيرين نبود , اين يكي مي گفت :
نامم اهوراپيروز ( فتح الله : ديلماج ) است و از عالم هخا آمدم!
حالا بماند كه ايشان پيش از اين اسمش رو از فتح الله به اهوراپيروز , تبديل كرده كه اين ايراد نيست , اما اين همه از عمر ما رفت و نشنيده بوديم اسم هم ترجمه بشه !ا
مرد ديگر اهل كشور از ما بهترون بود , بعد از مدتي غيبت برگشته و مي فرمود : من از سياره ارباب پيغام آورده ام . اربابان شما كه همگي شما رو در آزمابشگاه ساخته اند , قصد بازگشت به زمين دارند و من بشارت آوردم !حالا يا مثل بچه آدم با زبون خوش و با دست خودتون اين , پايتخت جد و آبادي مان را تحويل دهيد يا بگوييد كه كي تحويل خواهيد داد ؟
اين كمي كنجكاوي من رو تحريك كرد , بيشتر كه پيگير شدم تازه دو ريالي عهد ساساني افتاد! منظورش اين بود كه اسرائيلي ها و فلسطيني ها خودشون با زبون خوش بيان و بيت المقدس رو تحويل دهند !ا
اينجا گلي زير چشمي نگاهي كرد واكنشم رو ببينه ؟ گفتم :
-  بي خيال جدي نگير گلي امروز براي خارجي ها سيزده بدره ! قراره همگي خالي هاي گنده ببندن تا برنده رو انتخاب كنند .
با ناباوري دوباره به ( تي _ وي) نگاه كرد . عجب دوره زمونه اي شده به خدا ؟ اين نبي جديد تاسيس اسمش رايل بود و فرمودند :
اگه به زبون خوش بيت المقدس رو نديد ما هم پايتخت رو مي بريم يه نقطه خوش آب و هو
اي ديگه و هر چي قاقا لي لي داريم , به مردم آن كشور خواهيم داد !اما , سر فرصت پدر اين ها كه بيت المقدس رو به ما ندادند رو در مياريم .
گلي : واي چيكاريشون مي كنه ؟
جدي نگير گلي بخند . يه عمره اين اعراب و اسرائيل همديگر رو سر اين شهر تيكه تيكه كردن , حالا ميان دو دستي بدن به آقا ؟ آدم بايد خودش عاقل باشه
اولي ها كه از خداي مقتدر اطاعت مي كنند , هنوزاز پس هم برنيومدن , اين كه تازه از آزمايشگاه فضايي رسيده و ميگه بريد كنار , من اومدم ! آقا هيچي نشده , اهل زير ميزي و رشوه هم هست
نمي دونم داستان چيه كه هر كي از راه مي رسه فقط اين نقطه رو مي خواد ؟ ديدم بد آموزي داره بيداد مي كنه ( تي_ وي )رو خاموش كردم و گفتم گلي جدي نگير , اين تي وي ها براي وقت گذروني خوبند نه بيشتر !اينها روزها , زيادي توي آفتاب ول مي گردن , قاطي كردن شامت رو بخور
گلي : حالا اگه راست راستي بيگن چي ؟
نه گلي كار خودت را بكن ! سوشيان اگه , واقعا قرار باشه بياد , يه جوري مياد كه همه عالم مي فهمند . حرف هاي اينها بيشتر شبيه جوك تا حرف حساب , تو رو خدا گيرنده بگذار به كارم برسم . خدا به فريادم برسه ! قديم ها هر چي كه مي گفتيم و خانم والده ازش سر در نمي آورد كافي بود يك اخم كنه و بگه : به بچه اين فضولي ها نيومده . منم لال ميشدم . فكر كن تا هجده سالگي جرات نداشتم بپرسم : بچه رو واقعا لك , لك مياره ؟ اما حالا تا اثبات بايد بري , تازه مچ خودم مي مونه دست گلي خانم !ا
گلي:  چرا میذارن هركي هر دروغي دلش ميخواد سر هم كنه؟
اين چيزهايي كه مي شنوي غير از بي احترامي به شعور تو يا انسان نيست
گلي : نمي ترسن
خدا بندازشون جهندم ؟
صبح تا شب آدم ها به خودشون هم دروغ مي گويند ! چون نه خودشان را باور دارند, نه خدا
گلي :  چرا خدا يه كاري نمي كنه كه خودشون رو باور كنن ؟
از وقتي خدا انسان را آفريد ,انسان هم دروغ و توجيه رو آفريد . مگه همون اول كار سيب خوردن رو ننداختن گردن هم ؟ يا قابيل مگه جسد هابيل رو قايم نكرد ؟
گلي : پس باز همه اش تقصيره سيبه كه خيلي چيزان بديه ! اصن خدا چرا سيب درست كرد ؟ معلومه ما هر چي مي كشيم از دست ايي سيبه
چرا تو فقط استعداد بد آموزيت زياده ؟مگه همين سيب نبود كه جلوي چشم گاليه از درخت افتاد زمين و جاذبه كشف شد ؟
گلي : خودت گفتي الاني كه تقصيره سيبه
قديمها يه مثلي بود :من نبودم دستم بود تقصير آستينم بود .اگه همه مثل هم بد بودند مي گفتيم خلقت خدا نقص داشت
انسان ضعيف هميشه , دروغ ميگه و سر خودش و ديگران هم كلاه ميذاره .

گلي : خوب پس چرا خدا يه كاري نمي كنه كه همه مثل هم باشن ؟
خدا ما را خلق كرد , از روحش به همه ي ما داد. حالا اينكه يكي يادش مي مونه از روح خداست و يكي ديگه دوست داره به روي خودش نياره كه , تقصيره خدا نيست ! حالا شما هم دنبال توجيه و چرا و اما نگرد كه بي فايده است . مواظب درستي خودت باش و با
ديگران  كاري نداشته باش .