اجازه؟
شما که همیشه و از اولش واسته خودتون خدا بودی.
میشه بگی قبل از اینکه به ما و جهان و اینا بگی باش و ما شدیم؛
داشتین چیکار میکردین؟
بعد از ما چی؟
یعنی بازم هی گفتین باش و هی شدن؟
آخه خدا که نمیشه هی نسازه و هی نگه باش.
میشه من رو بفرستی یه جاهانی که شیطون نداشته باشه و
بفهمم کارانی که دلم می خواد واسته دل خودمه ؛
نه که از ترس شیطون هیچی نخوام و شب هم از ترس جهندمت نشه خوابید؟
آخه هر چی دلم میخواد، بیبی میگه :
اینها مال تو نیست و شیطون گولت مالیده.
آخه من که نفهمیدم چی رو باهاس بخوام چی رو نه؟
فقطی باهاس بترسم نه که یهچی بخوام و شما عصبانی بشی
واسته همینم مجبورم هی هیچی نخوام
هیچی نخوام که شما ناراحت نشی
بعد به اینم میگن: زندگی؟
تو رو خدا خودت بگو
اگه نباهاس هیچ کارانی بکنیم و هیچ چیزانی نخوایم
پس واسته چی اصلنی ساختیمون؟
هااااااااااااااااااان؟
میشنوی صدام رو خدا؟