۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه

عشق الهی




  اصلن هیچ نفمیدم آخرش ایی عشق خدانیه یا شیطونی؟
از اولاش خانوم جون می‌گفت: خدا عشق و ساخته. اصلن خدا همه‌چیزان رو ساخته
یه روز که ما گفتیم، عشق.
همه چپ چپ نگامون کردن که: کی گفت عشق؟ 
از هول‌مون یواشکی عاشق شدیم . 
نه که جهندمی باشه و خدا بفهمه
اگه ایی شیطون خان عشق رو ساخته؟ که بدتر می‌شه. 
چون اونوقت می‌فهمیم شیطونم یه چیزایی ساخته
ولی خانوم جان می‌گه:
فقط خدا همه چیزان رو ساخته
آخرش نفهمیدیم  ایی عشق زمینیه ، آسمونی؟
آدمیه یا خدایی؟
ایی کیمیان خانوم که هی می‌گه عشق الهی عشق الهی، یعنی خودش می‌دونه که،
 عشق و خدا چه‌طور باهاس بهم بچسبن؟
نه که می‌خوای خدانم بغل کنی و محکم فشار بدی؟
اگه فشارم ندی که چه‌طوری عشق می‌شه؟ 
یعنی شما دلت واسته خدانم تنگ می‌شه؟
خدانی که ندیدی چه‌طوری عاشقش می‌شی که وقتانی که نیست دلت براش تنگ بشه؟
نه‌که چون خدان همیشه‌ها هستش تو عاشقش شدی؟
اونی هم که همیشه باشه که دیگه عشق نمی‌شه که دلت واسته‌اش تنگ بشه؟
پس واسته کی بری جلو آینه؟
خودت رو واسه کی خوشگل کنی ؟
واسته کی هی منتظر زنگ تلفن باشی؟
خدانی که همه‌اش هست که نه تاچ و نه ماچ و نه بازیای عاشقونه داره
پس چی‌جوری باهاس عاشقش بشی؟
تازه‌شم هی باهاس ازش بترسی، جلوش دولا راست بشی و سجده کنی و ..... اینا
ایی که از خانوم مدیرم بدتره. چه‌طوری باهاس عاشقش بشیم؟
عشق واسته پسر همسایه‌ست که
یه روز هست، یه روز نیست
پنجره اتاقش یه‌روز باز و یه روز بسته است
یه روز آدم رو می‌بینه و یه روزم انگار که نبودی اصن
همین‌جوریا مگه عشق، عشق نمی‌شه؟