هوا ابری میشه، دلم میگیره.
زیادی آفتابی باشه، عصبانی میشم.
بارون که میشه، غصهام میشه چرا یکی نیست باهاش زیر بارون راه برم.
برف که میآد حرصم میگیره چرا هیچکی نیست بریم برف بازی؟
شب از تنهایی گریهام میگیره
روز هم از شلوغی دیوونه میشم
جمعه وعیدها که نگو.
میخوام خودم رو خودکشی بدم که چرا همه جفتن و من هیچی.
با این اوضاع آب و هوا و شب و روز آدم چطوری باهستی خوشبخت باشه؟
تازه بيبی میگه: نشستی خدا خوشبختت کنه؟
خودت باهستی بهش برسی!