۱۳۹۳ تیر ۲۹, یکشنبه

رامش یا داعش؟

اوه ه ه یه چیزی
اگه شما می‌خوای که همه چیزان بشه و بعد می‌شه
اگه شما به برگا اجازه می‌دی بیفتن و تا نخواهی اصلنم نمی‌افتن
نمی‌شه به آدمات بگی
سر این که تو رو چه‌جوری دوست داشته باشن و 
اسم‌ت رو چه‌جوری بگن،
 نزنن هم دیگه رو بکشن؟
واسته شما چه فرگی داره من بهت بگم الله یا یهوه یا یه چی دیگه؟
فرگ دار؟
طفلی ایی بچه‌های حیوونی
از اون بالا می‌بینی هی این کوچولوها رو می‌کشن؟
اینام از همون برگاس که خودت خواستی از درخت بیفتن و بزرگ نشن
اون شبی بود که خوابت رو دیدم
انگده مهربون بودی
ان‌گده باهام بازی کردی
بهم شوکولات دادی رفتیم لب آب ماهی دیدیم، یادته؟
حالا دیگه شب‌ها خوابم نمی‌بره، 
نه که شمام از این نقاب سیاه‌های رامش اینا داشته باشی
داری؟