هی شبا از خواب میپرم
خواب از سرم میپره و میترسم
خواب از سرم میپره و میترسم
هی خواب میبینم مُردم و شما نیستی
آخه هر وقت
هرکار خواستیم بکنیم
هرکار خواستیم بکنیم
حواسمون فقط به این بود که شما
هستی
و الانه داری تند تندی گناهای ما رو چک نویس میکنی
تا قیامت که شد
پدرمون رو دراری
هی از ترس
اون قصههایی که بیبی، از مار و آتیش و جهندم میگه هااا
اون قصههایی که بیبی، از مار و آتیش و جهندم میگه هااا
چقده شبها خوابای بد بد دیدم و نصفه شبا با ترس از خواب پریدم
هر جا میرفتم، شیطون جلوتر اونجا بود و باهاس
از دستش در برم
همیکه میشد در برم، واسته ایی بود که
فکر میکردم
شما از اون بالا هوا مو داری و کمکم میکنی
حالا هر شب خواب میبینم
مُردم
هی موندم تو اون تاریکی تا یکی بیاد
اقلا پدرمون رو در بیاره بفهمیم کجاییم؟
نه کسی میآد بندازتم جهندم
نه کسی میگه، نکیر و منکرم من
نه فرشته خانومی پیداس
اصلا هیچکی نیس که بخواد چیزی بگه
هی تو دلم پیچ میخوره
نه بودنم تموم میشه
نه میشه دیگه بعدش خوابید
همهاش شب و پر از خالیس
پر از
هیچیها
حالا دیگه همهاش میترسم
شما که اینجا حتا دروغای ما رو میشنوی
ممکنه ما بمیریم و شما
پیدات نشه.......؟