۱۳۹۵ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

وسط آسمون‌ها




می‌گم‌هااااااااا:
نمی‌شه من هنوز فکر کنم،
 شما تو آسمونا نشستی با یه ریش بلند و سفید مث ماه؟
شما که می‌دونی ،
من خودم واسته خودم هر دقه یا می‌رم تو دیفاریا توی جوب، 
یا هم که ایی شیطون، هی داره گولم می‌ماله

اگه شما ازاون بالا مواظبم نباشی،
 منه بی‌دست و پا چه‌طوری تهنایی مواظب خودم باشم؟ 
چه‌جوری خودم رو خوشبخت کنم؟
هاااااااان؟
تازه‌شم
وقتی شما اون بالا باشی، ممکنه یه وقتی دلت برام بسوزه و
یکی رو بفرستی تا بیاد منو عاشق کنه
منو خوشبخت کنه
مواظبم باشه و .... اینا

ولی اگر به جای آسمونا توی من باشی که باهاس خودم رو خودکشی بدم!
که نه عشق گیرم می‌آد نه خوشبختی

آخه کی باور می‌کنه از روح شما توی ما به این دل کوچیکی باشه؟
ولی وقتی خودت می‌گی از روحت توی ما فوت کردی
حتمنی کردی