۱۳۹۵ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

تهنایی من و خدا




من‌که همیشه تهنامو شماهم که
از روحت توی همه‌ی آدمای دنیا فوت کردی همیشه تهنا
روحتم که ازش توی منه هم 
مجبوره تهنایی سر کنه
همین رو می‌خواستید شما؟
که بیای این‌جا و
 بازم تهنا تهنا؟
یا ایی‌طوری بهتره، شما بهتر می دونی چی واسته آدم خوبه
من چه کنم که خدا نیستم؟
من که فقطی یه گلی خالی هستم هم باهاس تهنایی ادای شما رو در بیارم که خدایی و همیشه تهنا بودی؟

یا من از الکی فکر می‌کنم حتمنی باهاس همه عشق داشته باشند
آخه دخترای زیور خانوم اینام یکی یکی واسته خودشون عشق دارن
هر روزم گریه می‌کنن

یا من از عوضی فهمیدم که فقط با عشق خوشبخت می‌شم؟
هااااان؟