یهروزی مریم دختر عمه گندم وسط بازی ازم پرسید:
گلی، میدونی عشق چیه ؟
یه چیز سنگین تو سرم قل خورد از اینور به اونور.
خوردنیه؟ یا خریدنی؟ شایدم بازی جدیده؟
از بیبی پرسیدم؛
با پشت دست کوبید تو دهنم که:
آخر زمون شده!
بعدههام که یزرگتر شدم ، جرات نکردم بپرسم خودم هی با مخ رفتم تو دیوار.
حالام که میگن: دیگه از تو گذشته!
کی وقتش شد؟ کی از وقتش گذشت؟
کی نوبت ما بود؟
آخرش این عشق چی بود؟
ماشین؟